صفحات

یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۰

معضل مردسالاری

قبل از نوشتن این متن لازم می دانم از محضر آقایان واقعا روشنفکر و صاحب اندیشه عذرخواهی کنم و بگویم روی سخنم با آنها نیست، بلکه تنها دردی است که آن را در اطرافم حس می کنم و نتوانستم درباره اش چیزی ننویسم. عذرخواهی ام را بپذیرید.

"هنوز هم معضل بزرگی است، زندگی کردن در جامعه ای که حالا هر جای آن پر شده است از حرفهای روشنفکرانه برابری زن و مرد، اما هنوز رنگ و بوی مرد سالارانه اش کم نشده، هنوز زنها در این جامعه حق کمتری دارند، خیلی کمتر!
حتی دور از قانون هم که باشی همین نزدیکی ها توی خانه ها، نگاهها را می بینی که چگونه به زن محقرانه می نگرد. به عنوان یک موجود کم عقل احساساتی که مدام مثل بچه ها بهانه می گیرد و حقایق زندگی را نادیده گرفته است. یک موجود ضعیف و کم، که حرفهایش ذره ای ارزش ندارد، چون بدون فکر است و تنها از سر احساسات بی ارزش. کسی بهایی به افکار او و آنچه از زندگیش می خواهد نمی دهد. به او هنوز هم به دید یک انسان کامل نگریسته نمی شود. هنوز هم مرد خودش را عقل مندتر و برتر از او می بیند.
اگر هم مردی بخواهد نسبت به سایرین مهربانتر باشد، آنقدر با رفتار اشتباهش زن را ضعیف می کند که برای همیشه او را وابسته به خودش نگاه دارد. طوری القا می کند که انگار بدون من وجود تو هیچ است و شخصیتی برای تو موجود نیست. تازه این مرد می شود یک تکه جواهر!!! چون انگار قرار نیست مردها اخلاق خوب داشته باشند و برای رضایت زن کاری انجام دهند، چون اگر نسبت به سایر مردها مهربانتر باشند، کلی منت گذاشته اند و تبدیل به جواهر می شوند!!! حتی اگر کارهای اشتباهشان زیاد باشد.
زن وظیفه دارد زندگی اش را حفظ کند! کدام زندگی را؟ همانی که درش تحقیر می شود؟ همانی که در آن مرد برایش انگشتر میلیونی می خرد و پس از آن زن باید دهانش را ببندد و به خاطر این لطف بسیار بزرگ مرد، از هیچ چیز شکایت نکند و همواره مهربان باشد، تا مرد باور کند که او زحمتش را نادیده نگرفته است؟؟
معضل جامعه ما همین است! همین ضعیف ماندن زنها، همین که حمایت مالی می شوند از طرف مردشان و به خاطر همین مساله، انگار زیر بار منت بزرگی هستند. آنچنان بزرگ که اگر لب بگشایند و بگویند من از تو محبت لفظی می خواهم، معنی اش این است که زحمتهای مردشان را نادیده گرفته اند. انگار که مرد در این جامعه اصلا نیازی به اخلاق خوش ندارد! کافیست کمی پولدار باشد و برای همسرش طلا و جواهر بخرد. بعد از آن زن از گفتن هر حرفی و هر گلایه ای محروم می شود. باید احساسش را زیر پا له کند. چرا؟ برای اینکه مرد صبح تا شب رفته بیرون از خانه زحمت کشیده پول را تقدیم زن کرده. حالا دیگر می تواند اخمو، بداخلاق، عصبانی، برج زهرمار، بوگندو و ... باشد و زن هم نباید در این موارد چیزی را گوشزد کند، چون اگر گفت، متهم می شود به انواع نفهمیدنها و درک نکردنها و نادیده گرفتن زحمتها....، یعنی اگر زن خواسته ی دلش را بر زبان آورد، به این مفهوم است که زحمت و لطف مردش را نادیده گرفته؟؟؟
الان دیگر این مرد پولدار، لازم نیست دستان همسرش را به گرمی بفشارد، توی چشمهایش نگاه کند و بگوید همیشه دوستت داشته ام، برایم ارزشمند هستی، خیلی خوب درکم می کنی، می پرستمت، بهتر از تو ندیدم....
زن این کلمه ها را می خواهد، از عمق وجودش فریاد می زند که این حرفها را به من بگو و برای عمری قلبم را لبریز کن، نه آن انگشتر میلیونی را ... اما مرد این را نمی فهمد ..."

پی نوشت: مردان عزیز، برای زن مهم تر است که شما از وجودتان مایه بگذارید، نه از جیبتان، این معضل بزرگ، زندگی خیلی ها را خراب کرده و همچنان هم دارد می تازد و یکی پس از دیگری کانونهای گرم خانواده ها را از هم می پاشد. مراقب باشید...

۳ نظر: