صفحات

سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۱

دگرگونی

بارش بارون که زیاد می شه، یه سری دشتهایی که سالها خشک و بایر می دیدی، سبز می شن! با خودت می گی، پس این زمین ها هم حاصلخیز بودن و چه زیبا سبز شدن! باورت نمی شه که یه جایی که سالها تقریبا همیشه خشک بوده، اینقدر می تونه سرسبز و زیبا بشه...
بعضی آدما هستند که وقتی می بینیشون، سرد و ساکت و آرومن، انگار سالها چیز خاصی ازشون نمی بینی، اما فقط کافیه بارون زیاد بیاد و اون وقت می بینی که چقدر زیبا زیر این بارون شروع به رقصیدن می کنن و آواز می خونن! و تو حتی باورت نمی شه که این آدم رقصیدن و آواز خوندن هم بلد بوده! 


بعضی وقتا، خیلی از زیباییها، زیر خروارها فکر منفی و شلوغیهای ذهنی بیخودی، مدفون می شن و به چشم نمیان. بیایید به عمق وجود خودمون سفر کنیم، شاید خیلی خوب رقصیدن رو بلد باشیم اما ندونیم، شاید رسم مهربانی رو بهتر از هر کسی بدونیم، اما مهربون نباشیم. شاید زندگی خیلی زیباتر از اونی باشه که ما داریم می بینیم. 


آدمها رو به همین ظاهر ساده سرد و ساکت نبینیم، شاید هنرهای بیشماری در درون آنها نهفته است که با یک بارش بارون ظهور پیدا کنند، شاید ما بتونیم برای آدمها مثل باریدن بارون عمل کنیم. شاید بتونیم باعث سبز شدن زمینی بشیم که سالها خشک به نظر می رسیده، شاید بتونیم رقص کسی رو ببینیم که سالها رقصیدن رو از یاد برده،
شاید بتونیم به یاد آدمها بیاریم که هنوز هم زیباییهای زیادی واسه زنده موندن هست که درست در درون خود اونهاست....