صفحات

سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۰

با یک گل بهار نمی شود

دنیای حقیقی آدمها، به من یاد می دهد
که آنقدر که فکر می کنم، نباید خوب و مهربان باشم

دنیای حقیقی آدمها مرا دلتنگ می کند
دلتنگ همه ی محبتهایی که می تواند باشد، اما نیست

دنیای حقیقی آدمها را
به خودشان می سپارم
بگذار هرطور می خواهند فکر کنند
اما جای خودم را خالی نمی کنم

من می خواهم باز هم خودم باشم
هنوز هم می توانم بمانم و قوی باشم
من،
تحمل می کنم
در حالی که مطمئن نیستم روزهای خوبی را که در ذهن تصویر می کنم یک روزی ببینم

می توانم با این دنیا کنار بیایم، همینطوری که هست آن را بپذیرم
اما این به معنای دست برداشتن از تلاش برای ساختن آن دنیای زیبایی که در ذهن دارم نیست

من سعی می کنم دنیا را بسازم، آنطور که زمین برای فرشته ای که زیباست، جای قشنگی باشد

اما همیشه گفته اند با یک گل بهار نمی شود
هر چند می توان همان یک گل را آبیاری کرد و نگذاشت که پژمرده شود

گاهی همین یک گل هم برای زنده ماندن و هنوز نفس کشیدن کافی است. به قول شاعر تا شقایق هست زندگی باید کرد ....


پی نوشت: پیشنهاد می کنم حتما ترانه خیلی زیبای "فرشته" با صدای سیاوش قمیشی را بشنوید